آیلین جونآیلین جون، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

(*◕‿◕)مینویسم برای پاره ی تنم(*◕‿◕)

شمارش معکوس

*٩٢/١٢/٢٨* *  8 ماه و 7 روز * *٣٦هفته ٦ روز* جیگر گوشه م دیروز صبح سونوگرافی بودم،بهتره بگم آخرین سونوگرافی.دیدار بعدیمون میشه ١٠ روز دیگه تو بغلم،نمیدونی چه حسی دارم،بغضم گرفته،اشکام تو چشمامه، استرس دارم، خوشحالم! منتظرم. نمیدونم اینا چه حسی هستن نمیتونم حالمو بیان کنم،فقط میتونم بگم مامانی خیلی نگرانته. از خدا عاجزانه میخوام تو سلامت جسمی و روحی کامل باشی مامانی. دکتر سونوگرافی بهم گفت دخترت سالمه و وزنشم خیلی خوبه.تو اینترنت که سرج زدم دوتا وزن دیدم یکی ٢٧٠٠ یکی ٢٩٠٠ ولی دکترم گفت باید تو این سن ٢٥٠٠باشه.حالا یه چیزی بین اینا ولی شما ٣٠٠٩ بودی مامانی.قربونت برم ماشـــــــالله داری خوب وزن میگیری . دیروز ع...
28 اسفند 1392

دلتنگتم

*٩٢/١٢/٢٢* *8 ماه و 1 روز * * ٣٦هفته* سلام دختر گلم،خوبی عمر مامانی؟ خیلی خوشحالم به شمارش معکوس افتادیم.کم کم وقتش میرسه تا صورت ماهتو بیبینیم. نمیدونی من و بابایی چه حسی داریم.اسمت که میاد،تکونی که میخوری،لگدی که میزنی،سکسکه هایی میکنی قند تو دلمون آب میشه.یه حس شیرین!یه حس خوب! از وجودت،از حضورت،از نفس هات،از حیاتی که خدا بهت بخشیده. من و بابایی روز و شب در موردت حرف میزنیم،حسابی چشم انتظار وجود نازنینت هستیم. خیلی دلمون بیشتر از قبل برای دیدنت داره پر میکشه. نمیدونم چرا این روزای آخر اینقدر دیر و سخت میگذرن.دلم میخواد زودی وقتش بشه و با تمام وجودم به آغوش بکشمت.تو بخوابی من یه دل سیر...
28 اسفند 1392

عزیزمی!

*92/12/05* *  7 ماه و 15 روز * * ٣٣هفته و ٤روز* عزیز مامان سلام.دکتر بودمو گفت هیچ مشکلی نداریم.نه من نه تو.خداروشکر که خوب و سالمی مامانی.ولی کمی نگرانم آخه دکترم گفت موقع زایمانم حج عمره تشریف داره!!! خدا بخیر بگذرونه. قراره آخر اسفند برم ببینه میتونم طبیعی زایمان کنم یا نه. عزیزم یه مدته خیلی سکسکه میکنی ته دلم ذوق میکنم هاااا خیلی کیف میکنم ولی دروغ چرا دلم برات میسوزه،همش میگم حتما مثل ما‌ آدم بزرگا اذیت میشی. مامانیو بابایی برای عیدی امسالت یه آویز ون یکاد گرفتن،امیدوارم هیمشه از چشم بد در امان باشی مامانی.اولین طلا تو از مامان و بابا هدیه میگیری. شکمم به ١٠٠ سانت رسیده و وزنم به ٦٥! کم کم زیر...
10 اسفند 1392
1